و چای میخورم و حسرت خراسان را...
سه شنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۶، ۰۱:۲۵ ق.ظ
دیگه داره باورم میشه نمیخای منو
منی که چار پنج ساعت زمان لازم دارم واسه رسیدن بت
منی که سالی سه چار بار میومدم پیشت...
کی باورش میشه الان یسالونیمه ندیدمت؟
من دلم تنگ شده ها
نمیخای اشتی کنی باهام؟
اینقده قهری که به هر دری میزنم روم میبندیش؟
ضامن آهو نبودی مگه؟امام رئوف نبودی مگه؟شما و قهر؟من کوچیکم شما که بزرگی،در شان شما نیس خودتو با منِ حقیر بگیری که
میدونی چقد دلم زار زدن تو صحن سقاخونه میخاد؟میدونی غم عالم نشسته وسط قلبم اینروزا؟
میخای باورم شه قهری باهام؟
نکن دیگه
اگه میخونی اینجارو،من دلم تنگته،این یه منت کشیه،لطفا آشتی کن،لطفا بطلب.خب؟توروخدا
- ۹۶/۱۰/۱۹