وقتِ قهوه

قهوه مث مامانبزرگ می مونه،انگار داره میگه غصه نخور...درست میشه

وقتِ قهوه

قهوه مث مامانبزرگ می مونه،انگار داره میگه غصه نخور...درست میشه

یچیزایی رو هیچجا نمیشه گفت،به هیشکی نمیشه گف،حتا نزدیکترینا،حتا صمیمی ترینا
اینجا شاید جاییه واسه نگفته هایی که ادمو سنگین میکنن

و چای میخورم و حسرت خراسان را...

سه شنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۶، ۰۱:۲۵ ق.ظ

دیگه داره باورم میشه نمیخای منو

منی که چار پنج ساعت زمان لازم دارم واسه رسیدن بت

منی که سالی سه چار بار میومدم پیشت...

کی باورش میشه الان یسالونیمه ندیدمت؟

من دلم تنگ شده ها

نمیخای اشتی کنی باهام؟

اینقده قهری که به هر دری میزنم روم میبندیش؟

ضامن آهو نبودی مگه؟امام رئوف نبودی مگه؟شما و قهر؟من کوچیکم شما که بزرگی،در شان شما نیس خودتو با منِ حقیر بگیری که

میدونی چقد دلم زار زدن تو صحن سقاخونه میخاد؟میدونی غم عالم نشسته وسط قلبم اینروزا؟

میخای باورم شه قهری باهام؟

نکن دیگه

اگه میخونی اینجارو،من دلم تنگته،این یه منت کشیه،لطفا آشتی کن،لطفا بطلب.خب؟توروخدا

  • سحر --

نظرات  (۱)

فکر کردم عشق زمینیه
پاسخ:
:((( خیلی رفیق بودیم باهم اخه...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی