وقتِ قهوه

قهوه مث مامانبزرگ می مونه،انگار داره میگه غصه نخور...درست میشه

وقتِ قهوه

قهوه مث مامانبزرگ می مونه،انگار داره میگه غصه نخور...درست میشه

یچیزایی رو هیچجا نمیشه گفت،به هیشکی نمیشه گف،حتا نزدیکترینا،حتا صمیمی ترینا
اینجا شاید جاییه واسه نگفته هایی که ادمو سنگین میکنن

۱۹ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

۳۰
بهمن

بارون میومد،صدای بارونو ضبط کرده بود،گفتم اوووم ،از صدای بارون و بوی خاک بهتر هم مگه داریم؟گف هوم،بوی کاهگل

گفتم شاعر ولی میگه خوشبوترین عطری که میشناسم،بوی نم بارون رو موهاته

بعد گفتم مگه بارون روی مو بویی ایجاد میکنه؟من ک موهام ببعی میشه زیر بارون!

خندید،بم گف دیوونه

۲۸
بهمن

۱.داشتم عکسای گالری گوشیمو بالا پایین میکردم و اضافات و چرت و پرتا و اسکرین شاتا و ... رو حذف میکردم ک هم گالریم آبرومند بشه(درصورت باز شدن در انظار عمومی) هم گوشی بیچاره یذره نفس بکشه هم یوخده جا خالی شه یه اپیزود دیگه سریال دانلود کنم،چشمم خورد به عکس کارنامه کنکور پارسالم!هی نیگا میکردم درصدامو و تعجب میکردم،میگفتم اوووه ینی واااقعا من پارسال صنعتی رو سی و پننننننج درصد زدم؟؟!!!وااااقعا مالی رو سییییزده درصد زدم!پ چرا قبول نشدم؟باورم نمیشدا!من پارسال کوفت نخونده بودم انتظار داشتم دو تا درس حداقل منفی زده باشم :)

۲.این اسکرین شاتایی که از چتا میگیرم بعدا جونمو میگیره ها،ببین کی گفتم!کم من خودم به خودی خود آدم در گذشته سیر کننده ای ام،باز اینارم ارشیو میکنم ک هی ببینم غصه بخورم

۳.هفته پیش داشتم استیج میدیدم،به مناسبت نزدیکی ولنتاین هی سوالای عشق عاشقی میپرسیدن،اراشگر استیج از علیرضا پرسید عاشق شدی؟علیرضا خندید گف اخه این چه سوالیه اول صبحی،معلومه ک عاشق شدم!با این سن تا حالا عاشق نشده باشم که باید برم بمیرم!

و بعدش تعریف کرد ک چندین بار عاشق شده و چندین بار شکست خورده و حتا اولین بار عاشق دختر همسایشون شده و نامه ی موشکی مینداخته از پنجره براش!

و بعد اون جمله ی طلاییش رو گفت،گفت من فک میکنم هر دختر و پسری برا اینکه توی سن اصلی ازدواج بتونه تصمیم عاقلانه ای بگیره،لازمه که این چیزا رو تجربه کرده باشه!

خیلی این حرفشو قبول دارم،یه دوستی داشتم ک عقد کرد تو نوزده سالگی و قبلش با چن نفر رابطه داشت،رابطه ک میگم نه رابطه ی اونجوریا!همین چت و پیام و اینا فقط!همیشه میگف خوشحالم ک تو اون سن و جوونی،جوونیامو کردم و نذاشتم تو دلم بمونه که حالا ک ازدواج کردم بخاد برام عقده باشه و الان بخام برم دنبالش!

من از این بُعد کاری به قضیه ندارم ک البته پر بیراه هم نیست!من با علیرضا موافقم!من میشینمو نگاه میکنم از همون بچه بازیای دبیرستان گرفته تا همین روابط اینروزا هررر دونه ش برا من درسی بوده و هر کدومش چیزی به من اضافه کرده و عقلم رو کاملتر کرده!

من اگه روزی ازم جلو دوربین مث علیرضا بپرسن عاشق شدی؟میگم اره عاشق شدم!

عاشق شدم عاشق همین ادمی ک الان از هر خطی پیام میده بلاکش میکنم!الان ک نگاش میکنم انتخاب مسخره ای میاد اما من عاشقش شده بودم و هنوزم ازم بپرسی میگم اون عشقم بود چون من کنارش اون حس پروازو تجربه کردم،و با تموم اون بازیهای تموم شدنش هربار مردم،چیزی ک بعد ازون هیچوخت تکرار نشد حتا با ادمایی ک صدها برابر از اون بهترن

از خیلیا خوشم اومد و خیلیا رو پسندیدم و خیلیا رو تحسین کردم و حتا دلم خاست باهاشون در ارتباط باشم و داشتم روابطی رو هم!اما اون احساس همون یبار بود،بعد ازون همه چی ازون صیقل و صاف و سادگی درومد،بعد ازون رفت تو دودوتا چارتا،همون یبار بود ک من به اینکه کی چندبار اول پیام داده فکر نکردم، همون یبار بود که من ترازو نذاشتم برا رابطه!شاید برا همون اون حس خوب رو داشت،و شاید به همون دلیل هم شکست خورد!

اما ازش پشیمون نیستم و احتمالا اگر برگردم به گذشته باز هم میرم سراغش،اون رابطه یه بخشی از منِ امروزی رو ساخت که اگه اتفاق نمیفتاد،ساخته نمیشد!

+چه سه ی طولانی ای شد!!!

۴.بم میگه لپو،راس میگه خب،لپوام.همیشه هم سر اینکه لپتو بیار گاز بگیرم دعواس،من هیچوخ کسی رو گاز نگرفتم حتا بچها رو ک خیلی دلم خاسته تو اون لحظه بخورمشون،چلوندمشون اما گااااز هیچوخ نگرفتم،هیچوخ!دلم نمیاد!نمدونم یجوریه!غیر متمدنانه ست :دی

فقط هم یبار گاز گرفته شدم،پشت دستمو یبار گاز گرفت بی هوا.جای دندوناشم موند.وقتیکه ترم دو لیسانس بودم...

حالا اینم همیشه از گاز گرفتم حرف میزنه،حتا اعتراف میکنه بچها رو لپاشونو گاز میگیره،میشینم نگا میکنم میبینم تقریبا تموم پسرایی ک باهاشون رابطه ای داشتم،به ابراز علاقه از طریق گاز یا بقول خودشون تزریق علاقه،خیلی علاقمند بودن!

چرا واقعا؟چرا؟درک نمیکنم،آیا اپیدمیه بین اقایون؟کسی هس مرد باشه و از طریق گاز ابراز احساسات نکنه؟بیاد منو از تاریکی های ظلمت برهانه!احساس میکنم یه سندروم شده!!!همه گیر!واگیردار!


۲۸
بهمن

آزارم میده

اینکه انقد حواسش جمع کاراشه آزارم میده،اینکه انقد تو مسیریه که براش برنامه داشت آزارم میده،اینکه جفتمون پارسال تو یه نقطه بودیم اما امسال من با ارفاق میشه گف تو همون نقطه ی پارسالیم اما اون پیشرفت داشته آزارم میده،اینکه اون فک میکنه من تو نقطه ای مشابه نقطه ی اونم ازارم میده،حتا اینکه دوسم داره...اینکه جدیه آزارم میده

من چرا موندم تو این رابطه ی آزار‌دهنده؟نمیدونم!دوسش دارم؟نه!تحسینش میکنم!برام جذابه!و مطابق معیارهامه اما دوسش ندارم...نه!

خودشم میدونه.گاهی میگه حتا

چرا موندم؟چرا نمیتونم خودمو ازین رابطه ی ۱۰۰٪ باااار خاطر نجات بدم؟

اونشب ک وقتش بود،اونشب که حتا تصمیم گرفتم ک این رابطه،آینده ی من نخاهد بود

پس چه مرگمه؟یماه گذشت،حتا بیشتر

چرا جمش نمیکنم،چرا نمیذارم برم؟چرا راحت نمیکنم خودمو

لعنتی

چرا برگشتی،تموم شده بود که!چرا منو کشیدی تو این عمق

من بت قولی نداده بودم،اره

اما این دلیل نمیشه خودمو ببخشم برا موندن بی دلیل و به قصد رفتنم

خدایا میشنوی؟خودت جمش کن،من جربزه شو ندارم انگاری

من هربار ازم سوال میکنه هربار از روزمره ش میگه دق میکنم.جمش کن بذا جفتمون راحت شیم

۲۶
بهمن

گف چقد بداخلاقی

گف بنظرت من چجور آدمی میام؟

چقققدم ک من ازین سوال متنفرم واقعا!یکی دو تا صفت نام بردم براش

گفتم منم ک پرسیدن نداره ،بداخلاقم دیگه 

گف تو مغروری،خیلی خودتو میگیری!

این اولین باری نیست ک اینو میشنوم،خیلی زیاد اینو از کساییکه برخوردای کمی باهم داشتیم شنیدم،حتا کساییکه الان خیلی رفاقت هم داریم باهم،میگن اوایل فک میکردیم خیلی مغرور و مذخرفی تو!

گفتم اره خیلیا اوایل اینو گفتن،تو هم هنوز اوایلی چون!

گفتم نمیگم مغرور نیستم،اره مغرورم،اصن غرور رو چیز بدی نمیدونم،تا یه سطحی اصن لازمه تو شخصیت ادم،اما سعی کردم ازون حدش،بالاتر نره!که آدما ازم بدشون بیاد

گف بهرحال حسی که الان منتقل میکنی اینه

خندیدم،اصن حوصله ندارم توضیح بدم خودمو

بالاخره یا انقدر می مونه ک شخصیتمو کشف میکنه یا با همونی ک بقول خودش منتقل میکنم میسازه

یا میره دیگه

ولی چیزی ک برام جالبه اینکه چقد تغییر کردم،غرور نبود تو صفاتم کلن،خوبه ک هس الان،دوس دارمش،فیلتر میکنه ادمای اطراف رو

۲۵
بهمن

سه نفریم تو گروه پونزده شونزده نفره،که سینگلیم

از یه هفته پیش داریم اخطار میدیم درصورت بیان هرگونه کلمات و تصاویری شامل کادو،گل،خرس،ولنتاین،عشق،زید،و تمام وابستگان آن،فرد موردنظرو حذف میکنیم از گروه

تو اینستا هم عکس من و کوفت و دردم یهویی ببینیم،بلاک

اعصاب نداریم،میفهمی؟ندااااریم

۲۴
بهمن

بیست و دو سالم داره میشه و از شونزده سالگی خاستگار داشتم اما هنوز یکبار هم نشده کسی زنگ بزنه یا مطرح کنه و مامان بیاد بهم بگه،خودش بدون نظرسنجی رد میکنه و گویا هنوز داماد ایده آلش رو پیدا نکرده

مشکلی با این قضیه ندارم و همیشه میخندم حالا ازین بحث بگذریم و بعدن راجبش حرف بزنیم

میخاستم اینو بگم

ظهری داشتیم با هم تی وی میدیدیم

یهو شرو کرد تعریف کردن ک خانم فلانی (همکارش) گفته دوست دامادم خاسته ک با دخترت آشنا بشه و اینجوری و اونجوری و پسره فارغ التحصیل دانشکده افسری و کارمند کلانتری و متولد فلان سال و خونه داره ماشین داره ازینحرفا

حالا من؟ 0_0

گفتم خدایا ینی الان مامان داماد ایده آلش رو پیدا کرده؟!!! ک داره از من نظرسنجی میکنه و اینارو میگه!

من ساکت گوش میدادم فقط

گف من به خانم فلانی گفتم من نمیدونم سحر چطور فک میکنه و نظرش چیه،بعد گف سحر نظرت چیه به ف (دخترعمه م که سه سال از من بزرگتره) معرفیش کنیم؟

بازم هیچی نگفتم

اومدم تو اتاقم و ذهنم کلی مشغول شد که چرا مامان اینو معرفی کرده بم!گفتم یعنی دیگه فک میکنه باید ازدواج کنم و داره دیر میشه؟یا این خیلی شرایطش خوبه ک مامان رو راضی کرده؟حتا به این فکر کردم ک من باحجاب نیستم و اون نظامیه و به مشکل خاهیم خورد

تو فکر بودم تا عصر

عصر اومد دم اتاقم گف چی شد؟به ف گفتی؟معرفیش کنم؟

من :|||||||||

کللللللا اونحرفا مقدمه این بود ک بگه به ف بگو :))))))

من فک کرده بودم داره به خودم میگه :))))

هیچی دیگه،خیالم راحت شد از عصر دارم میخندم


+عنوان:شال گردن-مهدی یراحی

۲۲
بهمن

اقا مگه ولنتاین نزدیک نیست؟من چرا اینقد پیشنهاد دارم این چند روز؟!

۲۰
بهمن

نه اینکه ندونما،خیلی چیزا هس ک بخام،ولی دیگه واقن اون چیزی ک منو سر وجد بیاره و اون حس در پوست نگنجیدن اصن دیگه خییییلی وقته پیداش نیست،نشونه های پیر شدنه شاید!

چیش عجیبه که تو بیست و دو سالگی ادم پیر شده باشه؟ادم موی سفید داشته باشه؟مگه کدومتون بودین تو اون شبای تا صبح عر زدن من؟کدومتون بودین و هستین تو این روزای بلاتکلیف و منزجر از خود بودن من؟که حالا ک من موقع حرف زدن از سه چهار سال پیش میگم "جوونیا" پوزخند میزنین

نبودین،نیستین تو دل من،نمیبینین چقد درد تلمباره اینجا،پیری چیه؟شمعای روی کیک؟کی میفهمه ک من دو ساله وقتی تولدم میرسه جای خوشحال شدن،غمگینم،از ته دل غمگین!

کی میدونه؟کی میفهمه؟کی جز خودم؟

۲۰
بهمن

چی باحاله؟اینکه میگه چقد خوبه تو انقد منطقی ای،انقد عاقلی

دودوتا چارتا میکنی،با الگوریتم و صفر و یک میری جلو

بعد تهش؟تهش میگه من از دخترای خنگ خوشم میاد

دونقطه نگاه مستشاروارانه به دوربین

۱۹
بهمن

عزیزم شما میمردی که ادددددددد آشنای همون کسی ک من عمیقا باهاش مشکل دارم،از آب درنمیومدی؟

من ازت خوشم اومده بود خب!!!

ای بابا...!