وقتِ قهوه

قهوه مث مامانبزرگ می مونه،انگار داره میگه غصه نخور...درست میشه

وقتِ قهوه

قهوه مث مامانبزرگ می مونه،انگار داره میگه غصه نخور...درست میشه

یچیزایی رو هیچجا نمیشه گفت،به هیشکی نمیشه گف،حتا نزدیکترینا،حتا صمیمی ترینا
اینجا شاید جاییه واسه نگفته هایی که ادمو سنگین میکنن

اینجا که هرچی میگردم...راهی به سرپناهی نیست!

پنجشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۵، ۰۱:۴۷ ق.ظ

آزارم میده

اینکه انقد حواسش جمع کاراشه آزارم میده،اینکه انقد تو مسیریه که براش برنامه داشت آزارم میده،اینکه جفتمون پارسال تو یه نقطه بودیم اما امسال من با ارفاق میشه گف تو همون نقطه ی پارسالیم اما اون پیشرفت داشته آزارم میده،اینکه اون فک میکنه من تو نقطه ای مشابه نقطه ی اونم ازارم میده،حتا اینکه دوسم داره...اینکه جدیه آزارم میده

من چرا موندم تو این رابطه ی آزار‌دهنده؟نمیدونم!دوسش دارم؟نه!تحسینش میکنم!برام جذابه!و مطابق معیارهامه اما دوسش ندارم...نه!

خودشم میدونه.گاهی میگه حتا

چرا موندم؟چرا نمیتونم خودمو ازین رابطه ی ۱۰۰٪ باااار خاطر نجات بدم؟

اونشب ک وقتش بود،اونشب که حتا تصمیم گرفتم ک این رابطه،آینده ی من نخاهد بود

پس چه مرگمه؟یماه گذشت،حتا بیشتر

چرا جمش نمیکنم،چرا نمیذارم برم؟چرا راحت نمیکنم خودمو

لعنتی

چرا برگشتی،تموم شده بود که!چرا منو کشیدی تو این عمق

من بت قولی نداده بودم،اره

اما این دلیل نمیشه خودمو ببخشم برا موندن بی دلیل و به قصد رفتنم

خدایا میشنوی؟خودت جمش کن،من جربزه شو ندارم انگاری

من هربار ازم سوال میکنه هربار از روزمره ش میگه دق میکنم.جمش کن بذا جفتمون راحت شیم

  • سحر --

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی