وقتِ قهوه

قهوه مث مامانبزرگ می مونه،انگار داره میگه غصه نخور...درست میشه

وقتِ قهوه

قهوه مث مامانبزرگ می مونه،انگار داره میگه غصه نخور...درست میشه

یچیزایی رو هیچجا نمیشه گفت،به هیشکی نمیشه گف،حتا نزدیکترینا،حتا صمیمی ترینا
اینجا شاید جاییه واسه نگفته هایی که ادمو سنگین میکنن

لعنت خدا به این هواهای دونفره

جمعه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۰۴ ب.ظ
پونزده شونزده نفریم از همکلاسیای دوره ی لیسانس تو یه گروه تلگرامی ک شب و روزمون به چرت گفتن میگذره
برف شروع به باریدن کرد و بعد از سالها در کمال ناباوری،داشت مینشست
اوناییکه یاری داشتن ک رفته بودن دور دور و برف بازی و خبری ازشون نبود
چند نفری که مونده بودیم داشتیم تو گروه ذوقمونو از نشستن برف خالی میکردیم
یکی از بچها که اخیرا دو تا خاستگار همزمان داشت ک یکیشو خودش مایلتر بود که سربگیره اما مامان پسره یخورده اذیتشون کرده بود و سر همین دلخور بودن،داشت تعریف میکرد که بهم زنگ زده بیا بریم بیرون اما من گفتم برو گمشووو برو بمیییرررر و نرفتم
گفتم والا من اگه طلاق هم گرفته بودم الان زنگ میزدم بش،رجوع میکردم و میرفتم برف بازی!
والا خو
برفه مسخره بازی که نی
خدا میدونه دیگه کی برف ببینیم تو این کویر!
  • سحر --

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی