وقتِ قهوه

قهوه مث مامانبزرگ می مونه،انگار داره میگه غصه نخور...درست میشه

وقتِ قهوه

قهوه مث مامانبزرگ می مونه،انگار داره میگه غصه نخور...درست میشه

یچیزایی رو هیچجا نمیشه گفت،به هیشکی نمیشه گف،حتا نزدیکترینا،حتا صمیمی ترینا
اینجا شاید جاییه واسه نگفته هایی که ادمو سنگین میکنن

کنارم خابه و صدای خر و پفش تو گوشامه،خر و پف منفورترین اتفاق دنیا بود/هست برای من،قبل از رسمی شدنمون یادمه بارها ازش بعنوان یه سوال جدی و تعیین کننده در انتخاب پرسیدم که خر و پف میکنه یا نه،و به این فک میکردم که اگه خروپف کنه زنش نشم جدی :|،حالا ولی یکی دو ساعته که خاب خابه و از وختیکه غلت زده و به پشت خابیده خر و پفش بلند شده،خزیدم کنارش و سرمو چسبوندم به بازوی برهنه ش و به محوِ صورتش میون نور بی جون لامپ چراغ برق کوچه نگاه میکنم و به خر و پف کردنش گوش میدم،پاهای سردمو اروم میبرم زیر پتوش،صورتش در خنگولی ترین حالتِ دنیاست و دلم میجوشه برا هزاربار بوسیدنش،بازدمش میخوره تو صورتم-چیزیکه همیشه ازش متنفر بودم این بود ک نفسم گیر کنه به هوای نفس کسی-

تو دلم قربون تک تک زشتیاش میرم،قربون همین صدای خروپفش و قربون همین بازدمی ک میخوره تو صورتمو بهم میگه عزیزترین آدم زندگیم زنده ست،قربون دماغ گردالیش و قیافه خنگولش و موهای شاخ شاخی شده ش

به خوشبختی فکر میکنم،هرشب از خودم میپرسم که خوشبختی؟و هربار با هر قدر سختگیری که حساب میکنم،جوابش آره ست

به دودوتا چارتاهایی که هیچوخ به حقیقت نپیوست فک میکنم،به تموم افکار و معادلاتم،که کمترینش این بود که اگه خروپف کنه زنش نمیشم...و حالا کنارم داره خروپف میکنه و من قربون هر خروپفش میرم...به عشق فک میکنم،قلبم نمیجوشه براش،اما ته دلم یه حس شیرین سر میخوره هربار،هرباری ک قهریم،هرباری ک آشتی میکنیم،هرباری که نگاش میکنم...چقد این حس شیرینو دوس دارم و چقد عوضش نمیکنم با هیچ عشقی

نور گوشی رو به ساب زیرو رسوندم که تو چشاش نیفته و بیدارش نکنه،صدای خروپفش نمیذاره جمله هامو کنارهم بچینم برای نوشتن،خندم گرفته

نگاش میکنمو به این فک میکنم چیه خاصیت دوس داشتن؟چی میشه که ادمیزاد قربون منفورترین اتفاق دنیاش میره وختی مال عزیزش باشه!!!

نگاش میکنمو ته دلم ازینکه مال منه ذوقی میشه...تعلق..‌.فک میکنم که چی میشه که ادما به هم متعلق میشن؟

لبخند رو لبام کش میاد...اره...ادما با «تمام و کمال بودناشون» کنار هم،مال هم میشن،با خسته بودناشون،زشت بودناشون،بداخلاق بودناشون،بی حوصله بودناشون پیش همدیگه...وختی که یاد میگیری برا هر کدوم از کج خلقیاش باید چیکار کنی،وختی یاد میگیری کی سربسرش بذاری و کی بذاری تو حال خودش باشه،یا...وختی یاد میگیری کدوم وری بخابونیش که خروپف نکنه :)))

  • سحر --

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی