وقتِ قهوه

قهوه مث مامانبزرگ می مونه،انگار داره میگه غصه نخور...درست میشه

وقتِ قهوه

قهوه مث مامانبزرگ می مونه،انگار داره میگه غصه نخور...درست میشه

یچیزایی رو هیچجا نمیشه گفت،به هیشکی نمیشه گف،حتا نزدیکترینا،حتا صمیمی ترینا
اینجا شاید جاییه واسه نگفته هایی که ادمو سنگین میکنن

کنکور ارشد دادم

همونی هم شد ک چند ماه پیش برام کابوس بود

امسالم نخوندمچ دس دس کردم و از دستش دادم

ولی امسال زیاد به دلم تلخ نیست،نمیدونم بخاطر وجود مهربانه یا چی

با مهربان بحثمون میشه،ولی رابطه به یه جای استیبلی رسیده انگاری

اونجاییکه جفتمون میدونیم ک تقریبا برا همدیگه رو شدیم و همو میپسندیم و حقیقت همدیگرو دوست داریم

هنوزم مطمئن نیستم راستش که میتونم عاشق باشم یا نه

خب واقعیت اینه که اون ادم کله خر گذشته دیگه در من نیست،اون حجم خریت و احساسات بی حساب‌..‌.

نمیدونم شایدم از قدیمای خودم تو ذهن خودم غول ساختم

ولی حس میکنم اینروزا عاقلانه تر دارم جلو میرم.ینی رابطه قبل احساسی بودنش،منطقیه

هم خوبه هم بده

هم دلم اون شوووور و حال و ذوق قدیمارو میخاد،هم اینکه یادم میاد اون شور و حال ک رفت تو دیوار تهش!!!

نمیدونم ته این رابطه چی در انتظارمه اما بش دلم گرمه 

مهربان برام یکارایی میکنه ک یذره ته دلمو ذوق قلقلک میده

بخاطر نق زدنم وسط هفته سیصد کیلومتر راهو میکوبه میاد

وقتی از هفت صب تا چهار عصر سرکار بوده و چهار عصر تا هفت شب هم رانندگی کرده،یکراست میاد تا بره برام پاستیل خرسی بخره

هنوز نمیدونم کجا وایسادم و قصه چیه

اما...

نمیدونم

خوبه حالم...بودنشو دوس دارم

  • سحر --

نظرات  (۱)

اگه همچین آدمی تو زندگیتون دارید ، قدرش. بدونید :)
پاسخ:
سعیمون بر اینه که بدونیم
یه وختایی ازینور بوم میفتیم یه وختایی هم ازونور بوم😁

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی