وقتِ قهوه

قهوه مث مامانبزرگ می مونه،انگار داره میگه غصه نخور...درست میشه

وقتِ قهوه

قهوه مث مامانبزرگ می مونه،انگار داره میگه غصه نخور...درست میشه

یچیزایی رو هیچجا نمیشه گفت،به هیشکی نمیشه گف،حتا نزدیکترینا،حتا صمیمی ترینا
اینجا شاید جاییه واسه نگفته هایی که ادمو سنگین میکنن

همیشه بی اثرترین تلاش من گلایه شد!

جمعه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۵، ۰۵:۵۸ ق.ظ

اینکه الان ساعت شیش صبح روز جمعه دارم پست میذارم،معنیش این نیست ک من ازوناشم که میرم کوه صبحای جمعه

یا کلن سحرخیزم،خیر!کاملا هم ظهرخیزم

اما بیداری این لحظه دلیلش خیزیدن نیست حالا چه سحرخیز چه ظهرخیز

دلیلش نخسبیدنه

دلیل نخسبیدنم چیه؟اونم تا این ساعت؟

اینکه چهار ساعت دیگه باهاش برای اولین بار قرار دارم و برام مهمه؟

یا اینکه دیروز عصر چهار پنج ساعت خابیدم؟

نمدونم

حالم بده فقط،آخرین باری که رفتم سرقرار هیجده سالم بود،الان بیست و دو سالگی رو رد کردم،شاید دلیلش این باشه که پیر شدم واسه اینجور هیجانات

چی بگم والا

خداوندا بده شری که خیر من در آن باشد


  • سحر --

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی